عکس عاشقانه
عکس عاشقانه
در این مطلب عکس های زیبا از جدیدترین عکس های عاشقانه را برای شما فراهم نموده ایم.
برای دیدن این عکس ها به ادامه مطلب مراجعه نمایید
رو به روی پنجره دیوار باشد بهتر است
بین ما این فاصله “بسیار” باشد بهتر است
من به دنبال کسی بودم که “دلسوزی” کند
همدمم این روزها سیگار باشد بهتر است
من نگفتم آنچه حلاج از تو دید و فاش کرد
سر نوشت “رازداری”، دار باشد بهتر است!
خانه ی بیچاره ای که سرنوشتش زلزله است
از همان روز نخست آوار باشد بهتر است
گاه نفرت حاصلش عشق است، این را درک کن
گاه اگر از تو دلم بیزار باشد بهتر است
در نگاه ات همهی مهربانیهاست:
قاصدی که زندگی را خبر میدهد.
و در سکوتات همهی صداها:
فریادی که بودن را تجربه میکند.
مریض عشقم و من را طبیب لازم نیست
خدا کند که مریضی من ,دوا نشود
در عشق باید از خودت تا بی نهایت بگذری
از خود گذشتم خوب من؛ از تو چگونه بگذرم؟
نفس هاى تو را آن روزها در شیشه پر کردم
هواى روزهاى بودنت را همچنان دارم…
بعد من با یاد من افسوس مى ماند به جا
در میان کلبه ها فانوس مى ماند به جا
میروم تا گم شوم در جاده هاى ناشناس
کس نمی یابد مرا ، افسوس مى ماند بجا
شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او
شد با شب و گریه رو به رو عاشق او
پایان حکایتم شنیدن دارد
من عاشق او بودم و او عاشق او
ﺷﺒﻬﺎ ﮔﺬﺭﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﺑﺴﺖ
ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﺗﻮ ﻣﺴﺖ
ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﯾﺶ ﺧﻮﻧﻢ ﺭﯾﺰﯼ
ﺗﺎ ﺟﺎﻥ ﺑﺪﻫﻢ ﺩﺍﻣﻦ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ !
لبانت قند مصری ، گونه هایت سیب لبنان را
روایت می کند چشمانت آهوی خراسان را
من از هر جای دنیا هرکه هستم عاشقت هستم
به مهرت بسته ام دل را ، به دستت داده ام جان را
آن حرف که از دلت غمی بگشاید
در صحبت دل شکستگان می باید
هر شیشه که بشکند ندارد قیمت
جز شیشه دل که قیمتش افزاید !
مَردم از ماتم من شاد و من از غم خشنود
شادمانم کن و اندوه مکرر برسان
مرگ یا خواب ؟! چقدر این دو برادر دورند
مژدهی وصل برادر به برادر برسان
عاشقی دانی چه باشد ؟ بی دل و جان زیستن
جان و دل بر باختن ، بر روی جانان زیستن
سوختن در هجر و خوش بودن به امید وصال
ساختن با درد و پس با بوی درمان زیستن
غم ، حادثه ، تردید ، من و تنهایی
یک شیشه ی می لبالب و تنهایی
من مانده کنار جاده ی خاطره ها
با یک چمدان سوز و تب و تنهایی
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
حافظ
تو را می خواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم
تا مثل من تو هم بشوی مبتلای تو
باید که از خودت بنویسم برای تو
من شانه ام پر از گسل است و بلا به دور
امشب چه گریه خیز شده شانه های تو ؟!
عشق بازی کار فرهاد است و بس
دل به شیرین داد و دیگر هیچکس
مهر امروزی فریبی بیش نیست
مانده ام حیران که اصل عشق چیست ؟
موی افشان میکنی رفع خطر کردم عزیز
عقل حیران میکنی رفع خطر کردم عزیز
کشته ها را دیده ام ، زین پس فراری ام ز تو
وَان یکادی خوانده ام رفع خطر کردم عزیز
فراز خراسانی
دل زمزمه میکرد ، هلاکش کردند
با تیغِ برهنه چاک چاکش کردند
دل ، دهکده ای بود پر از چشمه و گل
از لوث وجود عشق پاکش کردند !
ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻟﻢ ﺁﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺁﻫﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﻮﺵ ﺁﻣﺪﯼ ﺑﻨﺸﯿﻦ ، ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﻡ ﮐﺮﺩﻡ
ﮐﻪ ﭼﺎﯼ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ !
اندازه ی یک وقفه ی کوتاه بمان
حتی شده تا نیمه ی این راه بمان
دلتنگ تو بودن به خدا ممکن نیست
نه ، آه نکش ، آه نرو ، آه بمان !
لبخند زدی و خنده ات خاطره شد
هر اخم تو فرشی از هزاران گره شد
یک صفحه ی صاف بود ، از آن آغاز
تا دور تو چرخید زمین ، دایره شد !
ای ستاره ها مگر شما هم آگهید ؟
از دورویی و جفای ساکنان خاک
کاین چنین به قلبِ آسمان نهان شُدید
ای ستاره ها، ستاره های خوب و پاک !
عشق یعنی حسرت پنهان دل
زندگی در گوشه ویران دل
عشق یعنی سایه در یک خیال
آرزوی سرکش و گاهی محال
عکس عاشقانه
- ۹۴/۱۱/۲۳